محل تبلیغات شما

به نام خالق  هستى

فك نكنم حالا حالاها مودم عوض بشه . مثلا تولدمه . هه . !
نمیدونم از كى تولدم انقدر بى ارزش شد برام ؟ آها یادمه . از همون موقع كه همه دوستام با دوستاشون تولد میگرفتن و خانوادشون واسشون بهترین جشنو میگرفتن اما من باید یه گوشه تو خونه ساعت 11 شب با یه كیك كوچیك تولدمو سر میكردم . نمیگم تو بچگى هیچكار برام نكردن نه . نمیگم هر سال جشن آن چنانى بگیرن برام نه . ولی بعد از ده یازده سال حقمه كه یبار ارزش قائل بشن یبار بپرسن ازم بگن دوست دارى تولدتو چطورى برات بگیریم ؟ اصلا یبار سورپرایزم كنن مگه چقدر وقت میبره ؟ چقدر هزینه میبره ؟ یبار بگن امسال با دوستات بزن برقص حال كن . مگه چى میشه آخه ؟ پس من چطور بفهمم مهم هستم واسه كسى اصن ؟ چطور از جوونیم لذت ببرم ؟؟ من كه به اندازه كافى خودمو از خیلى چیزا محروم كردم !  میدونى  از همون موقع كه عزیز ترین كسام موقعى كه تولدم سر میرسید میگفتن : اه . تولدته ؟ چی بخرم برات حالا . ( با یه حالت جدى ، نه شوخى ) از همون موقع بود دیگه حاضر نبودم كسى چیزى بخره برام . من انتظار هیچ چیز آنچنانى از هیچكس نداشتم . فقط میخوام اون تعداد افرادى هم كه میخوان بهم تبریك بگن و كادو بدن بهم واقعا از ته قلبشون بخوان . نه از سر زور و اجبار نه به خاطر اینكه تو رودربایستى گیر كردن و وقتی ازم پرسیدن : عه واقعا امروز تولدته ؟ منم گفتم : آره . بعد كلی تبریك میگفتن و یه پولى میذاشتن تو پاكت و میدادن بهم نه من نمیخوام . خودت دو دقه وقت بزار برام . برو اصلا یه چوب كبریت بخر . یه روز زودتر بدون اینكه كسى بهت یادآوری كنه بیا بهم كادومو بده . نشون بده كه تو ذهنت واسه من جایى هست یعنی واقعا خیلى سخته ؟‌
اصلا به درك . من كه دیگه مهم نیس برام هیچ چیز . اینم روش . خودم میخوام دست خودمو بگیرم . ببرم بیرون . براش كادو بخرم . یهو سورپرایزش كنم ! بگم میدونم چیز زیادى نیس اما دلم میخواست با سلیقه خودم یه چیز كوچیك بخرم . خودم خودمو بغل كنم . به خودم بفهمونم حواسم هست . مگه من غیر از خودم كیو دیگه دارم ؟
راسى نشستم دوباره با اون دوست صمیمیم حرف زدم یعنی داشتم تو ذهنم همه چیو تموم میكردم باهاش كه زنگ زد گفت بیا تو كافه ببینمت نشستیم حرف زدیم انگار بعضی چیزا سوء تفاهم بوده . بعضی چیزا هم از قصد ! سنگامونو وا كندیم .
ولى خب . من هیچوقت دیگه اون آدم سابق نمیتونم بشم . هرچقدرم باز بریم بیرون با دوستم و بگیم بخندیم . یا اینكه هر چقدرم بخوام با یه جنس مخالف یه رابطه اى رو شروع كنم هر چقدرم این خاطرات كهنه رو بخوام  بندازم ته . نمیتونم اثراتشو از بین ببرم . نمیتونم اون سردى اى كه به قلبم دادو از بین ببرم . من ممكنه از این به بعد آدمارو نود و نه درصد دوست داشته باشم اما دیگه هیچوقت صد در صد نمیشه دیگه هیچوقت وابسته نمیشم . هیچوقت فاز نمیگیرم . اینا قولایى هست كه به خودم دادم . هیچوقت هم از یاد نمیبرم چى بهم گذشت تا گذشت !
دنیا ادامه داره . روز و شب میگذره . همه خیلى چیزارو یادشون میره . اما من هیچوقت !
اصلا یكى از دلایل اصلى نوشتنم هم همینه . كه درس بگیرم یكم . حماقتمارو تكرار نكنم .

زمان : حدود 5:13 صبح / تاریخ : شنبه 4 آبان 98 / مكان : اتاقم پشت سیستم / مود : نرمال

زمان : حدود 2:30 ظهر / تاریخ : چهارشنبه 24 اسفند 97 / مكان : اتاقم پشت سیستم / مود : عه لیدل سد

زمان : حدود 11 شب / تاریخ : چهارشنبه 5 دى 97 / مكان : اتاقم پشت سیستم / مود : سد

كه ,؟ ,یه ,تو ,برام ,هیچوقت ,از همون ,همون موقع ,با یه ,كه به ,11 شب

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

issacahmadi aninpharra William's page آپدیت نود 32|یوزر نیم و پسورد نود 32| ورژن 9 |اسمارت سکوریتی فروش و آموزش نرم افزار هلو agamubar nahabinra quitokovsprov کربلا لازم شدم glovnelarta