محل تبلیغات شما

Eldora




به نام امیدبخش جهان

سلام . ! اخرین بارى كه پست گذاشتم خیلى وقت پیش بوده . واقعا زمان تو یه چشم بهم زدن میگذره . اوووم از كجا شروع كنم و اتفاق هارو بگم ؟؟ البته چیز جدید و جالبى اتفاق نیوفتاده ولی خب این خبر خوب رو میخوام بدم بهتون كه حالم به نسبت بهتر از قبله . یعنی میدونین چیه . همین چند دقیقه پیش داشتم پستاى قدیمیم رو میخوندم . آی واز فاكد آپ :O  بعد كه به خودم نگاه كردم دیدم نه . خیلی خیلی بهترم ! خب از اون سردرگمى ها یكم در اومدم و تكلیف زندگیم تا یه جاهایى مشخص شده اره دانشگاه هم قبول شدم D: این خودش خیلی خب تاثیر داره تو حالم . بزارین تا یادم نرفته چند تا از تجربیاتم رو بگم . هیچوقت از هیچكس هیچ انتظارى نداشته باش ! این كلید آرامشته و من تو این مدت اینو واقعا از ته قلبم حس كردم . اگه خوبى هم میخواى بكنى به ملت ، فقط واسه دل خودت باشه . فقط واسه این باشه كه انسانى و با عقلت اینو تشخیص دادى كه خوبه به هم نوعت كمك كنى و درست نیس منت بزارى یا ازش انتظار داشته باشی .  هیچوقت توضیح اضافه نده به كسى لازم نیست وقتى براشون مهم نیست خودتو عذاب بدى و سعى كنى همه چیو روشن كنى براشون . اگه نیاز باشه خودشون میان سمتت . قبل از حرف زدن با كسى ،‌ببین اصلا طرف مال حرف زدن هست ؟ یعنی درك و فهم و شعورش به اندازه اى هست كه بفهمه چى میگى اصلا ؟‌ا و اینكه مهمترینشون . همیشه خودتو دوست داشته باش . بچه ها من الان تقریبا چند ساله درگیرم و منشاء اكثر این درگیرى ها ( یعنی شصت و چهار درصدش ) بر میگرده به نشناختن خودم و قبول نكردن خودم ! خیلی مهمه كه اول با خودت كنار بیاى و به دور از حرف بقیه خودتو دوست داشته باشى و اول از همه براى خودت تلاش كنى بعد به چیزاى دیگه برسى . نمیشه همیشه با همه یكسان برخورد كرد و با همه دوست بود . نمیشه همه تایپ موسیقیشون با تو یكى باشه . نمیشه همه عین هم تیپ بزنن نمیشه همه یه عقیده یا یه دین رو داشته باشن . واقعا با اینا كنار بیایین زندگیتون بهشت میشه. چون اون موقع فقط و فقط براى موفقیت خودتون تلاش میكنین و این درست ترین كاره . همه ى اینارو گفتم كه یادم بمونه براى رسیدن به ارامشى كه الان دارم چه چیزایى رو رعایت كردم . البته ارامش كامل نه ها . در حد بیست سی درصد . .تا اینجاشم خداروشاكرم . و اینكه من تازه به مورد آخرى پى بردم . و تازه تازه میخوام شروع كنم با خودم حرف بزنم . ببینم خودم چشه . ببینم الدورامو میشناسم یا نه . خیلی شیرینه كه خودت بشى عزیزترین شخص خودت ! البته این خودخواهیه مثبته . منفیش بده ها . آره دیگه فعلا مودم نرماله . حالا باز بیشتر میگم براتون


به نام تنهاترین

بعضى چیزا رو كه میشنوى یهو تعجب میكنى ؛ مثل " تو خسته ای بیا یكم دراز بكش " . " اون پتو رو بده من این بچه دستاش یخه " . " چرا ناراحتی ؟ خودتو خالی كن ، حرف بزن " .  اینا شاید جملاته خیلى خیلى خیلى معمولیه زندگیه شما باشن . اما بعضیا چند ساله منتظر شنیدنه همین جملاته ساده ان . بعضیا از بس اینارو نشنیدن عقده اى شدن . میرن یه گوشه میشینن كز میكنن . شبا اشك میریزن از بس كسى به حال روحیشون توجه نمیكنه . دیگه كم كم عین سنگ میشن . این آدما دوتا مغز دارن به جاى یه قلب و یه مغز چون اون موقع كه نیاز داشتن هیچكس نبوده پیششون . چون نشده یبار تو زندگى یكى دركشون كنه ، یكى با خودش بگه درسته طرف داد نمیزنه گریه نمیكنه زندگیشو داره میكنه  اما چشماش . آروم حرف زدنش .لبخنداى كج و كولش احساساتى شدنه بیش از حدش . چرا عین یه بچه زود دلش میشكنه ؟ نكنه چیزیش شده ؟ نكنه از این زندگى خسته شده ؟‌ نكنه بهم احتیاج داره ؟ نكنه باید بغلش كنم ؟  . بابا تروخدا بفهمین ببینین بشنوین ! یكم سرتونو بچرخونین ببینین با كی دارین زندگى میكنین ؟ اون شخص چقدر واستون ارزش داره ؟ چرا دیگه هیچ حسى نداره خنثی شده ؟‌ اگه بچتونه خواهرتونه برادرتونه مادرتونه هر كى كه هست نزارین از درون بمیره ! نزارین الكى الكى به خاطر نشنیدن همین چندتا جمله به ظاهر ساده دور همه چیو خط بكشه و بشه یه ربات فقط ! اون شخص دیگه به این دنیا فكر نمیكنه . دیگه زندگى واسش معنى نداره . منتظر مرگشه ! بفهمین !
اف.واى.آى : نمیدونم كى مودم قراره عوض شه . فعلا كه هر چى محركمه و باعث میشه پست بزارم موداى سد هستن . :(


به نام خالق  هستى

فك نكنم حالا حالاها مودم عوض بشه . مثلا تولدمه . هه . !
نمیدونم از كى تولدم انقدر بى ارزش شد برام ؟ آها یادمه . از همون موقع كه همه دوستام با دوستاشون تولد میگرفتن و خانوادشون واسشون بهترین جشنو میگرفتن اما من باید یه گوشه تو خونه ساعت 11 شب با یه كیك كوچیك تولدمو سر میكردم . نمیگم تو بچگى هیچكار برام نكردن نه . نمیگم هر سال جشن آن چنانى بگیرن برام نه . ولی بعد از ده یازده سال حقمه كه یبار ارزش قائل بشن یبار بپرسن ازم بگن دوست دارى تولدتو چطورى برات بگیریم ؟ اصلا یبار سورپرایزم كنن مگه چقدر وقت میبره ؟ چقدر هزینه میبره ؟ یبار بگن امسال با دوستات بزن برقص حال كن . مگه چى میشه آخه ؟ پس من چطور بفهمم مهم هستم واسه كسى اصن ؟ چطور از جوونیم لذت ببرم ؟؟ من كه به اندازه كافى خودمو از خیلى چیزا محروم كردم !  میدونى  از همون موقع كه عزیز ترین كسام موقعى كه تولدم سر میرسید میگفتن : اه . تولدته ؟ چی بخرم برات حالا . ( با یه حالت جدى ، نه شوخى ) از همون موقع بود دیگه حاضر نبودم كسى چیزى بخره برام . من انتظار هیچ چیز آنچنانى از هیچكس نداشتم . فقط میخوام اون تعداد افرادى هم كه میخوان بهم تبریك بگن و كادو بدن بهم واقعا از ته قلبشون بخوان . نه از سر زور و اجبار نه به خاطر اینكه تو رودربایستى گیر كردن و وقتی ازم پرسیدن : عه واقعا امروز تولدته ؟ منم گفتم : آره . بعد كلی تبریك میگفتن و یه پولى میذاشتن تو پاكت و میدادن بهم نه من نمیخوام . خودت دو دقه وقت بزار برام . برو اصلا یه چوب كبریت بخر . یه روز زودتر بدون اینكه كسى بهت یادآوری كنه بیا بهم كادومو بده . نشون بده كه تو ذهنت واسه من جایى هست یعنی واقعا خیلى سخته ؟‌
اصلا به درك . من كه دیگه مهم نیس برام هیچ چیز . اینم روش . خودم میخوام دست خودمو بگیرم . ببرم بیرون . براش كادو بخرم . یهو سورپرایزش كنم ! بگم میدونم چیز زیادى نیس اما دلم میخواست با سلیقه خودم یه چیز كوچیك بخرم . خودم خودمو بغل كنم . به خودم بفهمونم حواسم هست . مگه من غیر از خودم كیو دیگه دارم ؟
راسى نشستم دوباره با اون دوست صمیمیم حرف زدم یعنی داشتم تو ذهنم همه چیو تموم میكردم باهاش كه زنگ زد گفت بیا تو كافه ببینمت نشستیم حرف زدیم انگار بعضی چیزا سوء تفاهم بوده . بعضی چیزا هم از قصد ! سنگامونو وا كندیم .
ولى خب . من هیچوقت دیگه اون آدم سابق نمیتونم بشم . هرچقدرم باز بریم بیرون با دوستم و بگیم بخندیم . یا اینكه هر چقدرم بخوام با یه جنس مخالف یه رابطه اى رو شروع كنم هر چقدرم این خاطرات كهنه رو بخوام  بندازم ته . نمیتونم اثراتشو از بین ببرم . نمیتونم اون سردى اى كه به قلبم دادو از بین ببرم . من ممكنه از این به بعد آدمارو نود و نه درصد دوست داشته باشم اما دیگه هیچوقت صد در صد نمیشه دیگه هیچوقت وابسته نمیشم . هیچوقت فاز نمیگیرم . اینا قولایى هست كه به خودم دادم . هیچوقت هم از یاد نمیبرم چى بهم گذشت تا گذشت !
دنیا ادامه داره . روز و شب میگذره . همه خیلى چیزارو یادشون میره . اما من هیچوقت !
اصلا یكى از دلایل اصلى نوشتنم هم همینه . كه درس بگیرم یكم . حماقتمارو تكرار نكنم .


 
به نام خداوند مهربان

نمیدونم از كجا شروع كنم . نمیدونم چطور حال بد و ناراحتمو توصیف كنم . نمیدونم حتى چجور خودمو خالی كنم ؟!
خیلى غم انگیزه داستانت اونطور كه تو پیشبینى كردى تموم نشه . خیلی غم انگیزه كه دیگه نخواى با هیچ بنى بشرى فاز دوست صمیمى بگیرى .
خیلى غم انگیزه كه دیگه نخواى با جنس مخالف فاز عشق و عاشقى بگیرى و تا اخر عمر دور خودتو یه خط قرمز پر رنگ بكشى .
 خیلى غم انگیزه كه تنهایى رو به همه چیز و همه كس ترجیح بدى حتى پدر مادرت .
خیلى غم انگیزه كه حساس باشى و دلت واسه آدم و عالم بسوزه و بخوای به همه كمك كنى اما وقتى نوبت خودت میرسه هیچكس به روى خودش نمیاره .
خیلى غم انگیزه كه نمیتونى مثل خودشون سنگ دل باشى .! 
خیلى غم انگیزه كه عین بچه ها گریت میگیره و قلبت به درد میاد و هیچكس نمیفهمه اینو .
خیلی غم انگیزه كه نمیتونى پیر شدن دوست صمیمیتو ببینى و بهترین اتفاقاى زندگیتو با اون شریك باشى چون دیگه دوست صمیمیت نیست !
خیلی غم انگیزه كه تو رابطه ى دوستیتو روى چیزاى ارزشمندتر بنا كردى اما دوستت فقط خوش گذرونى و جشن رفتنو معیار صمیمیت میدونه !
خیلی غم انگیزه كه بى دلیل محكوم میشى و همه چى سر تو خراب میشه در صورتى كه تو هر ثانیه با جون و دل این دوستى رو تو قلبت روشن نگه داشتى .
خیلی غم انگیزه كه ماه به ماه حرف نمیزنه باهات و وقتی تو خیابون میبینتت اخم میكنه و روشو میكنه اونور و تو تا خود خونه گریه میكنى !
خیلى غم انگیزه كه معیار دوستى دختر پسرا شده داشتن رابطه ج.ن.س.ى و هیچكس دیگه به عهد و وفا و عشق خالص و . اصلا فكر هم نمیكنه !
خیلی غم انگیزه كه دنیات كم كم با فهمیدن این چیزا تیره میشه و میفهمى عین حرفاى مامان بزرگت ، اون بیرون همیشه آفتابى و رنگى ، پر از آدماى خوب نیست!
خیلی غم انگیزه كه همه ى اینا فقط و فقط تو سالگیت اتفاق میوفته !
خیلی غم انگیزه كه الكى الكى نمیخواى دیگه این حس شیرین دوست داشتن و دوست داشته شدن رو تجربه كنى چون هنوز قلبت زخمیه و درد میكنه .
خیلی غم انگیزه كه هیچكسو ندارى كه درد و دل كنى و سرتو بزارى رو پاهاش و بدون هیچ خجالتى تا خود صبح گریه كنى و واسش حرف بزنى و اونم فقط تایید كنه . و تمام درد و دلتو باید بریزى تو یه صفحه مجازى !
خیلی غم انگیزه كه فقط خودتیه و خودت .
خیلی غم انگیزه كه روز به روز از بیرون مغرورتر و سر سخت تر میشى اما درونت شكننده تر و حساس تر و شیشه اى تر میشه .
خیلى غم انگیزه داستان خودمو میگم . بی ریا بودن و مهربون بودن همیشه هم خوب نیست . آدم باید سنگ دل باشه یكم . رك باشه و توهین كنه یكم . راحت چشم پوشی كنه رو اونایى كه یه زمان باهاشون حرف از دوستى میزد . آدم باید دو رو باشه اصلا ! آدم باید راحت جاى خالى بقیه رو با آدماى غریبه سریع پر كنه یكم آدم باید صداقت بقیه رو نادیده بگیره یكم . ادم باید فقط به فكر لذت بردن باشه و پارتى بره . نه اینكه عین من احمق پشت كامپیوتر الان بغض كنه و با دستاى لرزون تایپ كنه !
حیف من بلد نبودم  . الدوراى درونم اجازه نداد هیچوقت سنگدل و چشم پوش باشم حیف كه همش دوستاى مجازیم سر میرسیدن ودل دارى میدادنم ! . آره باید عین خودشون میبودم . فقط یه چیز رو از ته دل از خدا میخوام . امیدوارم همه ى این آدماى مخاطبم همیشه و همه جا بی نیاز باشن غرق در خوشی و پول و جشن و شادى و دختر پسراى خوشتیپ ! اما هیچوقت هیچوقت هیچوقت این شادى رو از ته دل حس نكنن . هیچوقت .


 به نام خالق همیشه تنها

الان دارم به هاى گوش میدم . خواننده مورد علاقم . و اینكه قراره درس هم بخونم یعنی تا صبح بیدارم . !
نمیدونم دیشب چم بود . چرا اونقدر دلتنگ مامان بزرگم شدم ( فوت شده ) .
كلی گریه كردم براش . تو بچگی واسم یه چرتكه خریده بود . اونو كلی بغل كردم ! اخرشم با همون تا خود صبح خوابیدم .
نمیدونم چرا انقدر احساس تنهایی میكنم . این حس بد تنهایی زمانی میاد سراغم كه از اون بالایی دورم . احساس میكنم كل دنیا غریبن برام .
البته عوامل دیگه هم داره . مثلا از دست بدی اونیو كه خیلی دوسش داری ! نه در مورد دوست پسر دوست دختر حرف نمیزنم  اصلا اینجور هوس بازیا ارزش نارحت شدنو نداره . من خودم دخترم . از یه دختر هم ضربه خوردم . نه نه ! دگر جنسگرا هم نیستم ، این وصله ها به من نمیچسبه ! دوست صمیمیم منظورمه . حالا یه روز حال داشتم داستانشو میگم . گفتم این وبلاگو افتتاح كنم جهت رفع دلتنگی و دلگرفتگی . برای موقعی كه هیچكس نیست باهاش حرف بزنم و خودمم و خودم ! و خدا ! و شما ها كه بعدا چشمتون به این وب میخوره و ممكنه پیام بدین و ابراز احساسات كنین تا بفهم عین منم هس ! البته به صورت ناشناس . كپیش؟

به نام امیدبخش جهان

به به . ببین كى اومده .  D:
باورم نمیشه اخرین پستم برای سال پیش بوده . و همچنان مودم نرماله  . زیبا نیست؟
خوشحالم كه این وبلاگو دارم . وقتى هر ازگاهى پستاى قبل رو میخونم و تمام اون لحظه ها میان جلوى چشمم . قشنگ به گذشته میرم .
دارم برنامه ریزى میكنم برای زندگیم . دیگه تنبلى بسه

آخرین جستجو ها

capineni tackmehaka dustzhouselle معرفی جدیدترین قراردادهای هوشمند به کربلا 90 خوش آمدید وبلاگ همسفران نمایندگی پرستار glanealcere statulinrib vicallighrep crammarkdedi